ده پانزده سال پيش يه زن كولي رو گوشه خيابون ديدم كه مي گفت فال گيره . رفتم جلو براي اين كه يه پولي بهش كمك كنم گفتم : فال منو بگير. كف دستمو نگاه كرد و گفت : دستت نمك نداره .به هر كي خوبي كني بهت پشت مي كنه. اگه دستت رو تا آرنج عسل كني و دهن كسي بذاري بازم دستت رو گاز مي گيره...
حرفاشو جدي نگرفتم .خنديدم و گفتم بسه ديگه كافيه. از روي ترحم يه پولي بهش دادم و رفتم. حالا بعد از گذشت اين همه سال هر وقت به اتفاقاتي كه دور و برم مي افته فكر مي كنم مي بينم كه حق با اونه. خيلي دلم مي خواد يه بار ديگه ببينمش و بازم برام فال بگيره. راستش اين دفعه با دقت به حرفاش گوش مي دم.
حرفاشو جدي نگرفتم .خنديدم و گفتم بسه ديگه كافيه. از روي ترحم يه پولي بهش دادم و رفتم. حالا بعد از گذشت اين همه سال هر وقت به اتفاقاتي كه دور و برم مي افته فكر مي كنم مي بينم كه حق با اونه. خيلي دلم مي خواد يه بار ديگه ببينمش و بازم برام فال بگيره. راستش اين دفعه با دقت به حرفاش گوش مي دم.
سلام
پاسخحذفمن همون فالگیره هستم .
یه پول بذار کف دست من . نیت کن .
فالت فاله . وسط پیشونیت یه خاله .