۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

حیران

میان پرده های شب سراپا گیج وحیرانم
سئوالی دارد این ذهنم جوابش را نمی دانم
نمی دانم چه می باشد سرآغاز و سرانجامم
از آغازم پشیمانُ وز انجامم پریشانم

۲ نظر:

  1. چقدر لحظه هایی که ذهن آدم درگیر این سوالای بی جواب میشه عذاب آوره.

    شاید بهترین راه اینه که اینقدر عمیق به این مسائل فکر نکنیم...وتی می بینیم هیچ کس هرگز نمی تونه تو این دنیا حقیقت هستی رو بفهمه.

    پاسخحذف
  2. ز چه حیران و نالانی؟
    در این دنیا که انسان آرزو دارد
    بماند با دل عاشق
    بخواند با صدای دل.
    از این رو ترسم از فکرت
    که نابودش کنی دل را
    که ویرانش کنی جان را

    پاسخحذف

چیزی می خواستی بگی؟