۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

سلومتی خدا

وارد کافه که شدم سرمو چرخوندم تا یه آشنا بیبینم. دیدم محمود سیا تک و تنها نشسته . رفتم پیشش. از وقتی که زیدش مُرده حسابی رفته تو لك. تک می پره و زیاد پرت و پلا می گه.یه جورایی خُل شده. حق داره طفلک . توی این زندگی سگی تموم دل خوشیش دختره بود اونم که پرپر شدُ رفت.
سلوم کردم و نشستم سر میزش. هوش و حواس نداشت.علیکو داده و نداده استکونشو گرفت طرفمو گفت : سلومتی محبوب . سلومتی هر چی رفیقه. بعد یه ضرب رفت بالا.
گفتم : نوش. خدا رحمتش کنه.
انگار تازه سر حال شده بود . شروع کرد واسم حرف زدن.
ـ داش اسمال ! آخرین بار که با محبوب بودیم،عصرونه رفتیم مغازه صفرکله پز، سیرابی زدیم، جات خالی، بعد رفتیم لاله زار سینما ، فیلم گنج قارون . گنج قارون با جیب خالی ما واقعاً تموشایی بود.
تو راه می گفت : دوست داره من نماز بُخونم.
گفتم : چشم حتماً ولی اوّل بآس یاد بیگیرم .
همچین با ناز گفت: کاری نداره اول باید نیتتون پاک باشه .
گفتم: یعنی چی ؟
گفت: یعنی دلتون پاک باشه .
گفتم: دس خوش بابا پس تا حالا دل ما ناپاک بود ؟
گفت: خدا مرگم بده محمود آقا این چه حرفیه؟ فقط دارم می گم چه طوری نماز بخونید. گفتم: باشه بی خیال .
چادرشو مرتب کرد و گفت: وقتی دل آدم پاک باشه می مونه حمدو سوره .
گفتم: حمد و سوره دیگه چیه؟
گفت: همون که هر شب جمعه واسه شادی روح ننه وآقاجونتون می خونید دیگه.
گفتم: زِکی اون که فاتحه اهل قُبوره.مگه خدا مُرده که واسش فاتحه بُخونم؟
لباشو گاز گرفت وگفت وای ی ی زبونت و گاز بیگیر محمود آقا.
لبشو که حالت می داد خواستنی تر می شد. گفتم: حالا این یکی رو انجوم دادیم باقیش چی ؟
گفت: هر جاش گیر کردی صلوات بفرست کاریت نباشه . خدا خیلی کریمه.
گفتم: کَرَمشو شُکر ما که ازش خیری ندیدیم.
اخماشو تو هم کشید و گفت: نا شکری نکن محمود آقا خدا قهرش می گیره ها .
گفتم: خوب مثلاً حالا قهرش بیگیره می خواد چی کارمون کنه که تا حالا نکرده؟یتیمی ندیدیم که دیدیم. تو سری نخوردیم که خوردیم. بدبختی و گشنگی نکشیدیم که کشیدیم. تو جوبای کوچه نخوابیدیم که خوابیدیم. دِ دیگه چی مونده که ما باس ازش بترسیم؟
چپ چپ نیگام کرد و گفت : اگه هیچی از مال دنیا بهمون نداده عوضش مهر مونو تو دل هم انداخته همین واسه من یه دنیا جای شُکر داره.
خندم گرفت جون تو. با خودم گفتم طفلی چقده قانع ست. من میگم خدآم با ما کاری نداره اون می گه جای شُکر داره. زِکی . زید ما رو باش. هر چی پای حرفای خاله زنکی یاد گرفته می خواد به ما قالب کنه.
اون روز با همه حال و حولش گذشت.چند روز بعدشم که محبوبه تو خیابون با یه اُتُل تصادف کرد و در جا مُرد. حتی نتونستم جنازشو بیبینم .
حالا تنها چیزی که ازش برام مونده یه مشت خاطره ست. مخصوص همین آخری که عرض کردم خدمتتون.از ترس این که اینارم از دست ندم دایم شُکر می کنم.
شیشه پنج سیریو برداشت و ته مونده اشو خالی کرد تو استکونش . بعد استکونو گرفت طرف منو گفت :
سلومتی خدا و هر چی قهرشه.سلومتی محبوب که همیشه شاکره حتی سینه قبرستون. سلومتی رفقا که سی خودشونن و حالی از ما نمی پرسن.
بعد پیمونشو یه ضرب سر کشید و صورتشو گذاشت رو دستش رو میز.
انگار داشت گریه می کرد.

۱۸ نظر:

  1. هي ميگم فيلماي عهد قجري نبين گوش نميكني

    پاسخحذف
  2. آقا منم بغض کردم.

    شادی

    پاسخحذف
  3. زندون بی ملاقاتی نشی صلواااااااااااااات

    شادی

    پاسخحذف
  4. راستی لات شدی رفیق. چه خبر؟

    شادی

    پاسخحذف
  5. به شادی امیر که عشق رو چپوند به این دل لامصب!

    شادی

    پاسخحذف
  6. به سلومتی گاو که هیچ وقت نگفت "من". همیشه گفت "ما"

    شادی

    پاسخحذف
  7. شاید چند سال دیگه من رو هم مست گوشه میخونه پیدا کردی و برات از روزای با رضا بودن و گفتم و عشقم به امیر.

    پاسخحذف
  8. سلام
    من اومدم برای شنیدن حکایت های بعدی ( منظورم همون خوندنش بود ) با این یکی خیلی کیف کردم

    پاسخحذف
  9. وای این خیلی قشنگ بود. خیلی... نمی دونم چی بگم. واقعا با خوندنش بغضم گرفت.

    پاسخحذف
  10. فیلم فارسی با تموم حرفایی که پشت سرش هست بازم همیشه جذاب و خاطره انگیزه

    پاسخحذف
  11. خیلی باحال بود رفیق دمت گرم
    بازم از این فرمی آپ کن به شخصا حال کردم

    پاسخحذف
  12. داستانت گوشه ی چشممان را نمناک کرد و تحت تاثیر احساسات دخترانه ی خرکانه قرارمان داد
    بنویس/داستانهایت را فوق العاده میپسندم

    پاسخحذف
  13. بغضم نگرفت ولى اگه تجربه‌شو داشتم كه مث محمود سياه اينجورى نقره‌داغ بشم احتمالا زار مى‌زدم آخر داستون. با اجازه‌ات اين مطلبو توى ريدرم Share كردم ديگرونم ببينن.

    پاسخحذف
  14. بار چندمه میخونمش؟


    شادی

    پاسخحذف

چیزی می خواستی بگی؟