۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

بهروز خوش شانس 1

يه داش بهروز داريم توي محلمون كه آخر خوش شانسيه. اصلا به طعنه بهش ميگيم : بهروز خوش شانس. حالا نه اين كه فقط خودش بد شانس باشه . نه. بلكه نحسيش به همه اونايي كه اطرافشنم مي گيره.سر همين موضوع هيچ كس حاضر نيست با اين بنده خدا جايي بره.يه بار كه مادر يكي از رفقا به رحمت خدا رفته بود و مي خواستيم بريم بهش تسليت بگيم اينم راه افتاد دنبالمون كه بايد منم بيام . هر چي بهش گفتيم : بابا جون ما تسليت تو رو هم به رفيقمون مي رسونيم قبول نكرد.خلاصه با سلام و صلوات راه افتاديم طرف مسجد. موقع بيرون اومدن به رسم هميشگي به صاحب عزا تسليت مي دن هر كسي دم در چيزي مي گفت و مي رفت. از اونجايي كه صاحب عزا آذري زبان بود افراد آذري زبان به احترام اونها با زبان آذري تسليت مي دادند . بهروز خوش شانس پيله اش گرفته بود كه اونم بايد براي احترام آذري تسليت بگه. هر چي گفتيم بابا تو كه ترك نيستي توي كتش نرفت . آخر مهدي خوش دست بهش گفت بگو الله رحمت اِلَسون. بهروز شروع كرد تمرين كردن تا رسيديم كنار در. نمي دونم چي شد كه از دهن آقا بهروز پريد : الله لعنت السون. آقا صاحبان عزا دم در سرخ و سفيد شدند . در يه لحظه من نفهميدم از كجا چوب و چماق اوردند كه بهروز را بزنند. ريختيم دور بهروز كه بابا اين بدبخت منظوري نداشته. كسي گوش نداد. فكر كرديم بزنيم رو رگ معرفتشون.گفتيم اين با ما اومده اگه بزنينش انگار ما رو زديد. اونا هم نه زير گذاشتند نه رو گفتند : فكر كردي شما رو نمي زنيم. ديديم هوا خيلي پسه. توي اين هاگيرواگير مهدي خوش دست پريده بود از توي ماشين يه قمه آورده بود اندازه يه شمشير. گفتم مهدي اين ديگه چيه ؟ زشته. گفت خب چي كار كنم اگه بخواند بزنندمون بايد از خودمون دفاع كنيم يا نه؟ گفتم بابا ما اومديم به اينا تسليت بديم نه اين كه صاحب عزا رو با قمه بزنيم و بريم. خلاصه با يه سري فحش و دري وري كه شنيديم ولمون كردند بياييم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

چیزی می خواستی بگی؟