سالها پيش دو خط الف و ب در كنار هم متولد شدند .هميشه با هم بودند و در كنار هم حركت مي كردند . مردم آنها را به اسم دو خط موازي مي شناختند. خط الف كم كم متوجه شد كه احساس خوبي نسبت به خط ب دارد . خيلي دلش مي خواست كه به او نزديكتر شود. اصلاً مي خواست به خط ب برسد . هر بار كه اين موضوع را با او مطرح مي كرد خط ب مي گفت : ممكن نيست. ما دو خط موازي هستيم و هرگز امكان ندارد كه به هم برسيم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خط الف معتقد بود كه غيرممكن وجود ندارد و اگر آنها خودشان بخواهند مي توانند به هم برسند.
خط ب نگران بود و مي گفت در صورتي كه آن ها به هم برسند ماهيت وجودي خود را از دست مي دهند و ديگر دو خط موازي نخواهند بود اما اشتياق خط الف به خط ب انقدر زياد بود كه فقط به رسيدن به او مي انديشيد و چيز ديگري برايش مهم نبود.
خط الف معتقد بود كه چگونه بودن مهمتر است از بودن و تنها بودن.بر اساس همين تفكر خط الف معناي زندگي را تنها در صورت هدفمند بودن و حركت به سوي هدف مي دانست و البته رسيدن به هدف نيز غايت آن به شمار مي رفت.
خط ب دچار ترديد و اضطراب بود و كمتر مي توانست به احساسات و عواطف و اهداف در زندگيش بيانديشد. به همين دليل هر چه خط الف او را تشويق مي كرد كه به هم نزديكتر شوند او بيشتر مي ترسيد كه با اينكار هر دو از بين بروند.
خط الف مي گفت هر موجودي در اين دنيا محكوم به فناست پس چه بهتر كه تا فرصت هست از زندگي بهره لازم و درست را ببرد.
خط ب بالاخره اظهار كرد كه او هم به خط الف علاقمند است اما از ترس عواقب كار سعي مي كند كه اين علاقه را در وجود خود پنهان نگه دارد. از روزي كه خط ب اين مطلب را به خط الف عنوان كرد خط الف بر سر يك دو راهي ماند. تا آن روز خط الف در رسيدن به خط ب تنها به اين دليل نعلل مي كرد كه فكر مي كرد شايد خط ب به او علاقه اي ندارد اما وقتي كه از علاقمندي خط ب مطمئن شد و ترس را مانع ابراز آن ديد،مصمم شد كه بين رفتن و ماندن يكي را براي هميشه انتخاب كند.
يك روز صبح وقتي كه مردم از خواب بيدار شدند صحنه عجيبي ديدند . در پيش چشم آنها فقط وفقط يك خط وجود داشت و ديگر هيچ كس نمي دانست كه آن خط كداميك است؟! خط الف يا خط ب ؟!...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام دوست عزیز...
پاسخحذفخط جیم اومده خط الف دیده جیم هم منحنیه هم ناز و ادا نداره پس باهم رفتن صفا کنن.
پاسخحذفمیشه یه کم بیشتر توضیح بدی .؟
پاسخحذفخیلی کلی و نامفهوم بود . آخرش بالاخره چی شد ؟؟
بتوچه
پاسخحذف