۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

لا يوم كيومك ابي عبدالله(ع)

آنگه كه تو خيمه مي زني در صحرا
در دشت مصيبت زده‌ي كرب و بلا
از كينه‌ي دشمنان دون مي بينم
آتش به حريم و خيمه‌ي آل عبا(ع)
لا يوم كيومك ابي عبدالله(ع)
آن روز كه در خون فتد اكبر(ع) تو
از سوز عطش غش كند اصغر(ع) تو
عباس(ع) برفته است دگر از بَرِ تو
خواهند به كنيزي ببرند دختر تو
لا يوم كيومك ابي عبدالله(ع)
آنگه كه به ماتمت نشست مادر تو
در دست عدو اسير شد خواهر تو
آن روز به يغما ببرد دشمن تو
از دست تو انگشت و انگشتر تو
لا يوم كيومك ابي عبدالله(ع)
رأس تو چو ماه بر سر ني مي رفت
اين دل به تمناي تو با وي مي رفت
گر بود علمدار تو در كرب و بلا
زينب(س) به اسيري جفا كِي مي رفت؟
لا يوم كيومك ابي عبدالله(ع)

۱ نظر:

  1. سلام دوست عزیز ،
    لطف کرده بودی و به وبلاگ حقیرانه من آمده بودی !! شاید روزی وبلاگی زدم ناشناس تا راحتتر از خاطراتم بنویسم .
    عزتتان مستدام

    پاسخحذف

چیزی می خواستی بگی؟