شب از نیمه گذشته است
من بیدارم
و در تنهایی شب ها
به احساسم بدهکارم
نگاه تو کجا مانده؟
در این غربت
که حتی عشق هم بی حامی و تنهاست
تو مي گفتي خدا با ماست
خدا با ماست
نمي دانم چرا با اينهمه
دلم در شوره زار اضطراب و آه و واويلاست
شب از نیمه گذشته است
دکان این دلم باز است
چه داری دل؟
غم و اندوه
برای غصه بازاری است
دکانش هم دل تنهاست
خریداران این کالا
مجنونند
ولی من خود خریدارم
حساب غصه ها افزون تر از آن است
که من آن را نگه دارم
بیا ای غم
بیا یار وفادارم
گمانم من در اين دنيا
من بیدارم
و در تنهایی شب ها
به احساسم بدهکارم
نگاه تو کجا مانده؟
در این غربت
که حتی عشق هم بی حامی و تنهاست
تو مي گفتي خدا با ماست
خدا با ماست
نمي دانم چرا با اينهمه
دلم در شوره زار اضطراب و آه و واويلاست
شب از نیمه گذشته است
دکان این دلم باز است
چه داری دل؟
غم و اندوه
برای غصه بازاری است
دکانش هم دل تنهاست
خریداران این کالا
مجنونند
ولی من خود خریدارم
حساب غصه ها افزون تر از آن است
که من آن را نگه دارم
بیا ای غم
بیا یار وفادارم
گمانم من در اين دنيا
تو را بعد از خدا دارم
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه. غم با من زاده منو زها نمیکنم.
پاسخحذفنبینم شما هم مثل من بوف کور بشین رفیق روانی.
شادی رو که میشناسی؟
سلام دوست عزیز....
پاسخحذفشب است و سکوت است و ماه است و من ....
خوبه پس دو تا چیز داری!
پاسخحذف