۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

يادواره شهداي بدر و خيبر ـ بخشي از يك مثنوي

مـن امشب بي دلـي آغـاز كـردم
دلـم را بـا جنـون دمسـاز كـردم
غـم داغ شقـايـق تـازه تـر شـد
دل شـوريـده ام شـوريـده تـر شـد
درِ بـاغ دلـم را بـاز كـردم
بـه يـاد عـاشقـي پـرواز كـردم
سـروشـي آمـد از عشـق نهـانـي
بـه يـاد دوستـان آسمـانـي
بـه يـاد عـاشقـان راه هجـرت ب
ـلاجـويـانِ مخمــورِ شهـادت
ز گمنـامـان جنـگِ هشت سـالـه
شـريـكِ سـاقـي و يـارِ پيـالـه
شهيـدانـي كه از جـان مي گذشتنـد
ز راه حـق دمـي غـافـل نگشتنـد
سـر يك سفـره بـا هـم مي نشستند
تكبـر را درون خـود شكستنـد
ز هـر چـه غيـر حـق بيـزار بـودنـد
هـواداران تيـغ و دار بـودنـد
چفيـه شـد درفش كـاويـانـي
نشـان عـاشقـان جـاودانـي
عصـايِ مـوسـي ِ رزمنـده هـا شـد
گـُلِ سجـاده هـا در جبهـه ها شـد
صفـاي سـادگـي را خـوب ديـدنـد
ز زرق و بـرق دنيـا مـي رميـدنـد
بگيـر اي دوست درس بـي نيـازي
كـه رمـز عـزت است و سـرفـرازي
بپـرهيـز از تجمـل وز دورنـگـي
بگـو تـا كِـي اسيـر ننـگ و رنگـي ؟
كـه رنـگارنگـي دنيـا عجيب است
كهـن افسانه اي مردم فـريب است
اسيـرِ ننگ و نـام و خـط و خـاليـم
ولـي افسـوس غـافـل از كمـاليـم
ببيـن ايـران مـا را لاله زار است
ميـان دشمنـان نـابـكار است
جـوانـان را به خـاك و خـون كشيدنـد
تمـام كـوچـه هـا اسم شهيـدنـد
مَـرام شيعـه را بـا خـون نـوشتنـد
گِل هـر شيعـه را بـا خـون سرشتنـد
چـرا كـه حـامـي اهـلِ ولا بـود
ولايت را از اول مبتـلا بـود
شهـادت مـُردنـي بـا افتخـار است
طـريـق عـاشقـان بيقـرار است
بـلا را عـاشقـان بـا جـان خـريدنـد
بـه رسم عـاشقـي در خـون تپيدند
مـن از (( سـردار خيبـر1 )) يـاد كـردم
درون سينـه ام فـريـاد كـردم
(( دوكوهـه2 )) پـايـگاهِ مـومنـان است
تجلـي گـاهِ شـورِ عـاشقـان است
دوكـوهه پـادگـانـي سـرفـراز است
دوكـوهه لانه ي شاهيـن و بـاز است
دوكـوهه طعـمِ مستـي را چشيـده
سپاهي از (( رسول الله (ص) 3 )) ديده
دوكـوهه يك تبِ شب خيـز دارد
دوكـوهه بـاده اي لبـريـز دارد
دوكـوهه پس شقـايق‌هـا كجـاينـد؟
دوكـوهه فـوجِ عـاشق هـا كجـايند؟
بگـو از (( حـاج ابـراهيـمِ همت 4 ))
بگـو از رهـرو كـويِ شهـادت
بگـو از همتِ والايِ همت
بگـو تبـريك بـر مـولايِ همت
كه او پـرورده ي عشق و جنـون است
ز((مجنون5)) تا جنون درياي خون است
مـن از داغ (( بـروجـردي 6 )) چه گويم
نمـي دانـم نشـانش از كـه جـويم
بـروجـردي بـزرگِ پـاكبـازان
بـه كـردستـان جبـال سـرفـرازان
هميشه خـاطـراتش مـانـدگـار است
نشـان نصـرتِ پـروردگـار است
مـزار بـاكـري‌هـا را مجـوئيـد
ز (( بـدر7 )) و (( خيبـر8 )) آنهـا بگوئيد
بـه خيبـر راز مجنـون آشـكار است
(( حميد9 )) ما در آنجـا ماندگار است
خـدا در دجلـه گـوهـرهـا نهـاده
درون دجلـه پيكـرهـا فتـاده
گُلِ آلاله ي پـرپـر نـديـدي ؟
درون دجلـه يك پيكـر نديـدي ؟
ز (( مهدي باكري 10 )) چيـزي نمانـده
خـدا او را به سوي خويش خوانـده
((كلاهدوز11 )) را نشان باشد ز هـر سو
((محلاتي12 )) كجا و (( باقـري13 )) كـو؟
كـه اينهـا يـاور ِ ديـنِ خـداينـد
مُـريـدانِ بـه حـقِ مـرتضـاينـد(ع)
ز (( نـاصـر كاظمـي14 )) حـرفي بيـاريم
به جـاي ((كلهُـر15 )) آلاله بـكاريـم
(( تقي16 )) را ما به رضـوان مي سپـاريم
ز هجـر ((ميثمـي 17 )) مـا بيقـراريـم
دلِ خـود را بـه رويـاهـا سپـردم
بـه جـاويـدالاثـرهـا غبطـه خـوردم
نشان از ((حـاج احمـد18 )) گـر نداريم
هميشـه خـاطـرش را پـاس داريم
دلِ مـا طاقت ايـن غـم نـدارد
از ايـن غم‌هـا دلِ مـا كـم نـدارد
كنـون آنهـا كـه رفتنـد و شهيـدنـد
جـوارِ رحمتِ حـق آرميـدنـد
ولـي جـان ِ بـرادر مـا چـه كـرديم؟
كجـا اهلِ بـلا و مـَردِ درديـم ؟
ببيـن كفـر و ريـا همـكارِ مـا شـد
هـزاران فتنـه هـم در كارِ مـا شـد
كجـا افسـرده اي را شـاد كـرديـم ؟
كجـا ويـرانـه اي آبـاد كـرديـم ؟
كجـا امـر بـه معـروفـي نمـوديـم ؟
كجـا اشكـي ز رخساري زدوديـم؟
كجـا از منكـري مـا نهـي كـرديـم ؟
چـرا مـا گـوشه گيـران نبـرديـم ؟
چـرا مـا غـافـل از امـن يجيبيـم ؟
چـرا مـا غـافـل از لطف حبيبيـم ؟
چـراهـاي زيـادي دارد ايـن دل
سـرِ نـاسـازگـاري دارد ايـن دل
(( شلمچـه 19 )) رفتـه از يـادت بـرادر
شلمچـه را بيـا و خـاطـر آور
شلمچـه كـربـلاي عصـرِ مـا بـود
نـواي نـي درون نينـوا بـود
شلمچـه يـادي از كـرب و بـلا كـن
شلمچـه آشنـايـان را صـدا كـن
شلمچـه يـاد كـن از لالـه هـايـي
كـه پـرپـر مـي شدنـد بهـر رهـايي
شلمچـه مقتـل رزمنـده هـايـي
از ايـن رو هـم صـداي كـربـلايـي
حـديثـي بـازگـو از كـربـلايت
ز پـرپـر گشتـن آلالـه هـايت
بـده (( ارونـد20 )) مـا را تـو نشـانـي
بگـو از دوستـانِ مـا چـه دانـي ؟
(( سـه راهـي شهـادت21 )) نينـوا بـود
نمـاي تـازه اي از كـربـلا بـود
(( طلايـه 22 )) ميـزبـانِ بـزمِ مـا بـود
ولـي حيـرت زده از رزمِ مـا بـود
سلاحِ اهـلِ ديـن ايمـانشـان بـود
دليـل رزمشـان اسـلامشـان بـود
ز خـونِ هـر شهيـدي لالـه روئيـد
وضـو سـازيـد و نـام لالـه گوئيـد
امـان از عشـق و بـي سـامـانـي مـن
امـان از درد و بـي درمـانـي مـن
دلـم امشب گـرفتـه از جـدايـي
جـدايـي از شهيـدانِ خـدايـي
سبـوي عشـق را سـاقـي شمـائيـد
پــرستـوهـاي عـاشق پس كجائيـد؟
سبـوي عشـق را سـاقـي نمـانـده
شـرابـي هـم دگـر بـاقـي نمانـده
كنـون مـن مـانـده ام بـا كوله بـاري
كه لبـريـز از غـم است و شـرمساري
چـراغ معـرفت گـرديـده خـامـوش
كـه يـاد جبهـه هـا گشته فـراموش
پاورقي هاي :
1-لقب سردار رشيد ، شهيد حاج محمد ابراهيم همت
2-نام پادگاني در نزديكي انديمشك
3-تيپ 27 محمد رسول الله (ص) كه توسط حاج احمد متوسليان و حاج همت تشكيل و بعد تبديل به لشگر شد .
4-سردار سرلشگر شهيد حاج محمد ابراهيم همت كه در سن 27 سالگي در 17 اسفند 1362 در عمليات خيبر در جزاير مجنون شهيد شد .
5-منطقه عملياتي خيبر
6- سردار سرلشگر شهيد محمد بروجردي دره گرگي كه در تاريخ 1/3/1362 در سن 29 سالگي در جاده مهاباد – نقده شهيد شد .
7-عمليات بدر در اسفند ماه 1363 در منطقه دجله
8-عمليات خيبر كه در اسفند ماه 1362 در جزاير مجنون انجام شد .
9-شهيد مهندس حميد باكري از سرداران عمليات خيبر كه در اسفند ماه 1362 در سن 28 سالگي در جزاير مجنون شهيد شد .
10-سردار سرلشگر شهيد مهندس مهدي باكري ، فرمانده لشگر 31 عاشورا كه در اسفند ماه 1363 در سن 30 سالگي در عمليات بدر شهيد شد .
11-سردار سرلشگر شهيد يوسف كلاهدوز كه در مهر 1360 در سن 35 سالگي هنگام مراجعت از جبهه هاي جنوب بر اثر يك ثانحه هوايي شهيد شد .
12-شهيد حجت الاسلام محلاتي كه در اسفند 1364 در سن 55 سالگي هنگامي كه با هواپيما عازم جبهه هاي جنوب بود ، هواپيمايش مورد هدف جنگنده هاي بعثي قرار گرفت و شهيد شد .
13- سردار سرلشگر شهيد حسن باقري ( اَفشرده ) كه در تاريخ 9/11/1361 در سن 27 سالگي در حال شناسايي منطقه عملياتي والفجر مقدماتي شهيد شد .
14- سردار سرتيپ شهيد ناصر كاظمي كه در تاريخ 6/6/1361 در سن 26 سالگي در حين پاكسازي محور پيرانشهر – سردشت شهيد شد .
15-سردار سرتيپ شهيد يد الله كلهر كه در دي ماه 1365 در سن 32 سالگي در عمليات كربلاي 5 شهيد شد .
16-سردار جهادگر شهيد مهندس محمد تقي رضوي كه در سن 32 سالگي در عمليات كربلاي 10 در منطقه سردشت شهيد شد .
17-شهيد حجت الاسلام ميثمي كه در تاريخ 9/11/1365 در سن 31 سالگي در عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه شهيد شد .
18-سردار سرلشگر ، جاويدالاثر حاج احمد متوسليان كه در تاريخ 14/4/1361 در سن 31 سالگي در لبنان توسط مزدوران فالانژ ، ناجوانمردانه به گروگان گرفته شد و تحويل رژيم صهيونيستي گرديد .
19-منطقه عملياتي كربلاي پنج .
20-اروند رود كه در طول دفاع مقدس بستر جمعي از شهداي گرانقدر گرديد .
21-سه راهي شهادت نام اطلاقي به يك محل در شلمچه بود كه نقطه عروج شهداي بسياري گرديد .
22-طلايه درپشت كانال ماهي درخاك عراق،منطقه اي كه شاهد يكي از دليرانه ترين مقاومتهاي شيرمردان سپاه اسلام بود.
گرامي باد ياد و خاطره شهداي عمليات هاي بدر و خيبر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

چیزی می خواستی بگی؟